آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی حالا چرا
در نهایت
تنها کسی که میخواهم دل به دلش بدهم
تویی
تــو کـه نمـی دانــى
دیـشـب آن قــدر بــاران آمــد
کـه اگــر بگـویــم یــاد تــو نبـــودم
بــاران بــا مـن قهــر مـى کنــد
آن قـدر از پنجـره بیـرون را نـگاه کــردم
کـه اگـر بگـویـم منتظــر تــو نبــودم
پنجــره بــا مـن قهـر مـى کنـد
آن قــدر دلتنــگ خــوابیـــدم
کـه اگــر بگـویــم خــواب تــو را نـدیـدم
خـوابـت هـم مـرا تــرک مــى گـویـد . . .
ای بهتر از همه کلمات!
ای خواستنی تر از عشق!
دوست دارم خورشید را تقدیمت کنم و ستاره ها را بالای سرت بچینم و دستهایت را در دستهایم بفشارم و در نگاه زیبایت گم شوم و .... بگویم دوستت دارم
موهاتو بریز رو شونه
که دل از غصه نگیره
وقتی موی تو رها شه
دل عاشق نمیمیره
موهاتو بریز رو شونه
که دل از غصه رها شه
موها رو نبند که سینه
یه وقت محتاج ِ هوا شه !
موهاتو بریز رو شونه
که قشنگی نره از یاد
موها رو نبند که دنیا
بشه از قشنگی آباد
مثِ برگ های درختی
منو با موهات بپوشون
وقتی باد میوزه بر تو
منو دور خود بگردون
مثِ چتری از گل یاس
باز کن این موی قشنگ و
قفس ِ سینه رو بشکاف
بپَرون این دل تنگ و !
موهاتو بریز رو شونه
که قشنگی نره از یاد
موها رو نبند که دنیا
بشه از قشنگی آباد !
روی ِ موج ِ نرم ِ موهات
منو میبری به گردش
مرسی از اینهمه لذت!
مرسی از اینهمه چرخش!
موی ِ باز و بوی جنگل
روی ناز و دشت و صحرا
مرسی از طبیعت ِ تو!
مرسی ای همیشه رویا !
موهاتو بریز رو شونه
که قشنگی نره از یاد
موها رو نبند که دنیا
بشه از قشنگی آباد
روزگاری است که سودازده روی توأم
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توأم
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
زین سبب خلق جهان اند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توأم
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
سلام آسمان
رفیق مهربان من
دلت پر است ظاهراٌ
وقتی گریه میکنی
رکورد بغض های من میشکند!
هق هق نور بخش تو
زلزله ی دل من است
بغض نکن
اشک بریز
غبارهای سمّی هوای شهر
برای قلب خسته و شکسته و ضعیف و دردمند من
کُشنده است
از پارسال، حمام نرفته شهرمان انگار
بیا و شستشو بده
تن خیابانهای مریض و رنج دیده را...
اشک بریز آسمان
به حال بیقرارمان
راستی
شاخص گناه را رد کردم!
عذاب نشو!
خوب میدانی که
سیل خیز است اینجا
فدای اشکهای پاک تو
عذاب و سیل را رقم نزن
فقط ببار، بشوی، ببر،
غبارهای سمّی کشنده را...
دستان گرمت را همواره باید فشرد با احساس
چون دستـانت گرمــایی دارنـد فــرار
لبان سرخت را باید بوسید از دور
این کار را باید کرد هر روز تکرار